۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

صادق باشید! صادق باشیم!

در ارتباط با مطلب منتشر شده در سبزنامه ایرانیان تحت عنوان ارژنگ داوودی با ارسال نامه ای از درون زندان پرده از یک راز بزرگ برداشت، از آنجاییکه مطلب بدون اطلاع و هماهنگی با من نوشته شده، لازم می بینم چند مورد را شفاف سازی کنم (البته با اجازه استاد بزرگ شفاف سازی؛ آقای علیرضا رضایی!) 

1.      بنده هیچگاه و هرگز همسر آقای احمد باطبی نبودم، ما تنها برای مدت دو سال نامزد بودیم و اگرچه ایشان در تمام نامه ها و ایمیلهایش مرا «همسر عزیزم» خطاب میکرد، اما خوشبختانه این اتفاق نامیمون و نامبارک هرگز رخ نداد.
2.      بنده هیچگاه و هرگز در اثر ضرب و شتم در هیچ بیمارستانی بستری نشده ام. من شکایتی در اداره پلیس داشتم علیه آقای باطبی، بدلیل حادث شدن وقایعی تحت عنوان «خشونت خانگی»، که آن شکایت به اصرار و پیشنهاد مهندس موسوی خوئینی از اداره پلیس پس گرفته شد و من از ادامه مسیر پرونده انصراف دادم.
3.      حدود یک سال و اندی پیش چندین بار از اداره FBI با من تماس گرفته شد و مرا بعنوان شاهد و مطلع در خصوص پرونده ای که برای آقای احمد باطبی تشکیل شده بود، احضار کردند
(اداره FBI مشکوک بود به رابطه میان احمد باطبی و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی!) با توجه به اینکه آن زمان، اینجانب از بازیها و دسته بندیها و باندبازیهای حال به همزن در میان این قشر خاص از اپوزیسیون خسته و وحشتزده و فراری بودم، (منظورم دقیقا و تحقیقا قشر خاصی است که تحت عنوان فعال دانشجویی و فعال حقوق زن در این چند سال اخیر به ایالات متحده آمدند و مشغول شدند به یارگیری و تشکیل گنگ و توطئه و دسیسه چینی علیه هر آنکس که منتقد یا مخالف آنان باشد) و من هر بار در پاسخ گفتم که نمیخواهم وارد این بازیهای چندش آور و خطرناک شوم، چون این آدم (باطبی) و دوستان و معاشرینش کسانی هستند که براحتی هر عمل خطرناکی از دستشان بر می آید (و صابون این گنگ مافیایی بارها به تن ما خورده بود!) نهایتا مأمور تحقیق FBI مرا متقاعد کرد که من تحت الحفظ اداره متبوع ایشان شهادت دهم (یعنی برای خودم و دیگران بهتر است که شهادت دهم!) چون شهادت من بعنوان کسی که دو سال زیر یک سقف با آقای باطبی زندگی کرده، از سایر شواهد و مدارک می تواند معتبرتر باشد. من هم با این تضمین، همه آنچه را که در این دو سال دیده و شنیده بودم، عنوان کردم. منجمله تماسهای مکرر شخصی بنام «جوادی» بازجوی وزارت اطلاعات و گپ و گفتهای دوستانه این دو نفر با هم.
4.      من هرگز و هیچگاه در طی مکالمات تلفنی این دو نفر نشنیدم که آقای جوادی به احمد باطبی بگوید: «علیه امیر عباس فخرآور تکذیبیه بنویس!» بلکه تنها یک بار زمانیکه در ایران بودیم، آقای جوادی تماس گرفت و به احمد گفت: «دیشب فخرآور در تلویزیون پارس برنامه ای داشت و در مورد تو (یعنی احمد باطبی) بدگویی کرد.» و ادامه داد:« ما آن فیلم را داریم. اگر خواستی برایت می فرستیم.» احمد باطبی هم در پاسخ گفت: «باشه جواد جون! بفرست! خودم دهنش رو ....»
5.      من بنا به دلایل شخصی و جمعی، هرگز و هیچگاه بنا نداشتم در مورد این پرونده و تمام مشاهداتم (منجمله تماسهای تلفنی جواد جوادی با احمد باطبی) بنویسم و یا محتویات این پرونده را علنی کنم، اما از آنجاییکه با ردیابی تلفنهای آقای باطبی، صحت تمام این گفته ها و خیلی موارد دیگر بر اداره FBI ثابت شده، و با توجه به اینکه این پرونده شکات و مدعیان دیگری هم دارد و باز هم با توجه به اینکه روند تحقیقات و نتایج پرونده بطور قانونی در اختیار آن شکات دیگر قرار می گیرد و با توجه به اینکه یکی از شکات پرونده مطالب و رویدادهای پیشامده را بطور نه چندان دقیق علنی کرده است، لازم دیدم که برای تصحیح خبر منتشر شده، واقعیاتی را بازگو کنم.
6.      خیلی واضح و تابلو است که بعد از خواندن این مطالب دو گروه به من حمله خواهند کرد: گروه اول عشاق سینه چاکِ قهرمان پرور که نمیخواهند واقعیتها را ببینند مبادا که از اوهام و خیالات شیرین بیرون بیایند. کسانیکه جوگیری و هیجانزدگی خصلت جدا ناشدنی آنهاست و شور حسینی که آنها را بردارد، دیگه خدا به دور.... روم به دیفال... دسته دوم: کسانیکه که تمام این سالها با آقای باطبی دوست و همکار و یارغار بوده اند و می دانند علنی شدن این مطالب، برای آنها هم آبرویی باقی نخواهد گذاشت (اگرچه بزعم نگارنده اصولا نسبت «آبرو» و «این افراد» چونان نسبت «جن» و «بسم الله» است!) اما عزیزان دلبند من! طرف خطابم هر دو گروه است: اینجا، یعنی در ایالات متحده آمریکا، کسی نمی تواند حرف مفت و بدون پایه و اساس و بدون سند و مدرک بزند. اینجا مملکت قانون است، اگر کسی ادعایی در این حد داشته باشد و این ادعا دروغ و غیر مستند باشد، شخص متهم می تواند شکایت کند و دودمان فرد مدعی را به باد دهد. در همین راستا چنانچه یکی از ادعاهایی که اینجانب چه اینجا و چه در محضر بازپرسان FBI کرده باشم، کذب باشد، این حق همیشه و همواره برای جناب باطبی محفوظ است که با ارائه مستندات ادعای مرا کتمان کرده و مرا به دادگاه فراخواند. اما همانطور که گفتم اداره نامبرده با ردیابی تمام مکالمات و خطوط تلفنی آقای احمد باطبی به صحت گفته های اینجانب پی برده است. پس لطفا کاسه داغ تر از آش نشوید و با شلوغ بازی طوری القاء نکنید که اینجا هم ایران است و همه می توانند به هم تهمت بزنند و پشت هم لغز بخوانند و حرف مفت بزنند. افتاد الان؟؟؟؟
7.      عزیزان خبر نویس! خبرنگار! خبردان! خبرخوان! شما را قسم به هرآنچه که مقدس می دانید، در انتشار اخبار و رویدادها صادق باشید. اغراق و بزرگنمایی در انتشار اخبار ممکن است در میان جمعیت هیجانزده برای مدت کوتاهی حس جوگیری کاذب ایجاد کند، اما در نهایت اعتماد مخاطب را سلب می کند و اگر آن لابلاها مطلب راست و درستی هم گفته شده باشد، به استناد همان دروغها و بزرگنماییها، مطالب راست و واقعیت هم دیده نمی شود و کتمان می گردد.
8.      ما که طمع از خیر این جماعت (باطبی و رفقا) بریدیم و بعد از دو سال متوجه شدیم که این امامزاده از آنهایی است که کور میکند اما شفا نمی دهد! خداوند همه جوگیران و مغرضان و گمراهان و سینه چاکان این انسان و انسانهای مشابه را به راه راست هدایت کناد.... آمین!

پی نوشت1: بعد از انتشار این مطلب، مورد 1 و 2 این نوشته، توسط سایت مزبور اصلاح گردید.
پی نوشت 2: عکس کلا بی ربطه! همینجوری برای کمی زیبا شدن واقعیت به این زشتی، گذاشتمش اینجا. 
پی نوشته 3: این مطلب بعنوان جوابیه بنده جهت انتشار در سایت سبزنامه ایرانیان برای آقای امیر گلعلی پور که سمت دبیری بخش سیاسی و حقوق بشری سایت را بعهده دارند، ارسال شد. حالا ببینیم منتشر می شود یا خیر!