۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

رساله ای در باب مرض بی سوادی

آقا جان! بی سوادیم دیگه! قبول کنیم که بی سوادیم و میونه ای با تحقیق و مطالعه نداریم! بی سوادی و بی اطلاعی، صرفا مرض قشر عوام و فرودست جامعه نیست به والله! همین مبارزان و مخالفان و معاندان و منافقان و براندازان و منتقدان و روشنفکران و روشندلان و ... نه ببخشید! جوگیر شدم یهویی! روشندلان جزو لیست نبود! خلاصه از مطالعه خوشمون نمیاد دیگه! خروار خروار ادعا فقط... بعد اونوقت حرف از مطالعه میشه، منظور اون دو تا دونه کتابی که در کل عمرمون خوندیم نیستا... منظور این چهار تا سایت خبری که هر روز بهش سر می زنیم هم نیست! دارم حرف از حداقل روزی یکی دو ساعت مطالعه مفید متون تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فلسفی و... می زنم! (دقت بفرمایید: متون، نه خلاصه و نقل قول) دقت فرمودید؟
بعد همین سروران و نور چشمان عزیزی که در کل زندگانیشون فقط کتاب تن تن و کاپیتان هادوک خوندن، یا خیلی دیگه خفن و کار درست بودن، میشل استروگوف خوندن مثلا (با بیف استروگانف اشتباه نشود!) ، میان حرفای گنده گنده می زنن، در بحثهای گنده گنده شرکت می کنن: بله.. آزادی بیان چنین است! نخیر!  دموکراسی چنان است! بله بله! جامعه مدنی فلان! نخیر، مبارزه بهمان... بعد اصرار عجیبی هم دارن که نظراتشون رو تو حلقت کنن و وانمود کنن که آدم بی سواده این وسط تویی نه اونی که فرق چیزو از چیز تشخیص نمی ده! (چیز اول به معنای پی پی بود، چیز دوم گوشت کوبیده!)
پی نوشت: این نوشته رساله نبود؟ خوب نبود که نبود! چطور خانم فریبا داوودی مهاجر که مثلا نماینده جنبش زنان است و برای حمل و نقل ادعاهایش باید یک دستگاه تریلی 18 چرخ دنبالش راه بیفتد، فرق «فعال حقوق بشر» و «فعال صنفی» رو نمی دونه، اونوقت من گمنام باید فرق رساله و یک پست درپیتی وبلاگی رو بدونم؟ توقعاتی داریدا.... 
یه پی نوشت دیگه: یه روزی در رستوران کباب بازار واقع در ویرجینیا به خانم فریبا داوودی مهاجر گفتم: عزیز دل بابا! شما چرا این آقای کیانوش سنجری رو همه جا فعال دانشجویی معرفی میکنی، در حالیکه ایشون دیپلم دبیرستان هم نداره؟ فکر نمی کنی با این حاتم بخشیها در اعطای القاب و مدارک تحصیلی، دارید به همه مبارزان لطمه می زنید؟ ایشون پاسخ کوبنده ای به من داد که هنوزم که هنوزه روزی 250 گرم شنبلیله پشت گوش من سبز میشه! فرمودند:«چه ربطی داره؟ من می تونم بهایی نباشم، اما مدافع حقوق بهاییان باشم! کیانوش هم می تونه دانشجو نباشه، اما فعال جنبش دانشجویی باشه!!!» من که دیگه حرفی ندارم، خودتون برای کسب اطلاعات بیشتر، تشریف ببرید از کارشناسان و صاحبان فن، تفاوت میان فعال صنفی (مثل فعال کارگری، فعال دانشجویی) با فعال حقوق بشر (مثل مدافع حقوق زنان، حقوق قومیت ها و ...) رو بپرسید و در صورت رسیدن به پاسخ در اولین فرصت سرکار خانم فریبا داوودی مهاجر را هم در جریان این تفاوت بگذارید.
یه دونه پی نوشت دیگه: همون شب در رستوران، احمد باطبی که روبروی من نشسته بود، برای اینکه من بی سوادی سرکار خانم فریبا داوودی مهاجر رو به روش نیارم، انقدر از زیر میز لگد به پای من زد که چلاق شدم!