۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

اندر حالات و احوالات مرده خوری


یارو منتظره یکی بیفته بمیره بعد طرف برداره خاطره بنویسه که بله! در زندان که بودیم من برای ایشان با گوشت کوبیده کتلت درست میکردم! نخیر! تخت طبقه اول را من برای فلانی مهیا کردم! بله! من برای فلانی چای می ریختم و با هم گپ می زدیم. بله بله! فلانی 48 ساعت در حیاط زندان عین سامورایی ها به من خیره شده بود(در حالیکه خورشید دو بار آمد و رفت، طرف پلک هم نزده و همین جوری به این رفیقمون خیره مونده! بعد اومده جلو گفته من در ناصیه تو چیزی فرابشری می بینم! قدر خودت را بدان! تو حیفی! داری حروم میشی!) فقط من نمی دونم چرا این خاطرات رو در زمان زنده بودن این آدمها نمی نویسه؟؟