۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

امپراطوری دروغ: کُردانیزم

گفتگوی احمد باطبی با سایت خبری روزآنلاین در تاریخ 26 اسفند 1388 را از اینجا بخوانید. اینکه مطالب عنوان شده در این گفتگو تا چه حد منطبق با واقعیت است، خود مجال و مقال دیگری می طلبد. من اما می خواهم در خصوص یکی از بخشهای این گفتگو بنویسم:

- در مستند نکاتی هم در مورد سوابق تحصيلی شما وجود دارد. گفته شده است که شما اصولا دانشگاه نرفته و هيچگاه دانشجو نبوده ايد؟ در مورد سوابق تحصيلی خودتان هم اگر ممکن است توضيحی بدهيد؟
- ببينيد! من حدود يک سال پيش به اين سئوال جواب داده ام و روی وب سايت شخصی خودم بيانيه دادم و بخشی از مدارک تحصيلی ام را گذاشتم و اگر لازم باشد باز هم اين کار را خواهم کرد. اما فرض کنيم که من هيچگاه دانشجو نبوده ام، پس چرا همان موقع آن را اعلام نکردند؟ چرا اجازه دادند من فرار کنم و بيايم اينجا بعد بگويند گه باطبی دانشجو نبوده است؟ واقعيت امر اين است که من در زندان رشته جامعه شناسی را در مقطع کارشناسی به پايان رسانده ام. کذب اين ادعا آنقدر بديهی است که اصلا لزومی برای توضيح بيشترنمی بينم...


همانطور که ملاحظه می فرمایید ابتدا این گفتگو به شکل بالا بود و
دقیقا با این جمله :"واقعيت امر اين است که من در زندان رشته جامعه شناسی را در مقطع کارشناسی به پايان رسانده ام." و این قصه لیسانس جامعه شناسی چیزی نبود که برای اولین بار در سخنان و ادعاهای باطبی مطرح شده باشد. واقعیت اینست که حدود یک ماه پیش از خروج احمد از ایران کسی که کارهای ثبت نام و خریدن کتابهای درسی ترم جدید احمد را انجام داد، خود من بودم و این بدان معناست که ایشان موفق به تکمیل تحصیلات خود نشدند. احمد پیش از خروج از ایران تمام مدارک زندان و مدارک تحصیلی اش را در اختیار من گذاشت تا پس از خروجش برایش اسکن کنم و بفرستم. در برگه هایی که هنوز هم نزد من است، رشته تحصیلی احمد باطبی " علوم اجتماعی" عنوان شده و نه جامعه شناسی. این هم لیست اسامی فارغ التحصیلان دانشگاه پیام نور در تمامی مقاطع و رشته ها که شما نام احمد باطبی را در لیست فارغ التحصیلان هیچ کدام از سالهای تحصیلی نمی بینید.


اما دلیل اینکه ناگهان جمله "من در زندان رشته جامعه شناسی را در مقطع کارشناسی به پايان رسانده ام" در سایت روزآنلاین تبدیل شد به این جمله:"من مجددا در داخل زندان در کنکور شرکت کرده و وارد دانشگاه پیام نورو رشته جامعه شناسی شدم" دلیل بسیار جالبی دارد که به آن خواهم پرداخت، اما پیش از آن شما را دعوت می کنم به خواندن اصل مصاحبه که در سایتهای گویانیوز، جنگ خبر و بسیاری سایتهای خبری دیگرآمده است که با یک سرچ ساده در گوگل قابل دسترسی هستند و جناب باطبی قطعا به همه آنها دسترسی نداشته که از آنها بخواهد این جمله را عوض کنند.


و اما ماجرای تبدیل شدن "لیسانس جامعه شناسی" به "ورود به رشته جامعه شناسی" از این قرار است که من اینرا از نزدیک دیدم که احمد باطبی هنگام تکمیل فرمهای مربوط به استخدام در صدای آمریکا هم با شجاعت هر چه تمام این دروغ را در رزومه و اپلیکیشن استخدام نوشت، هر چه به او گفتم: عزیز من! صدای آمریکا یک مکان دولتی است و تو برای استخدام شدن در مکان دولتی نمی توانی در رزومه ات دروغ بنویسی! هر چه گفتم و گفتم مثل بقیه گفتنهایم افاقه نکرد و دست آخر به نفهمی و نادانی هم متهم شدم! مثل همیشه! آخر احمد باطبی همیشه صداقت من را نوعی نادانی به حساب می آورد و کلک ها و بازیهای رنگ به رنگ خودش را نشانه زرنگی و زیادفهمی خود می دانست! القصه! من که دیدم کار از دروغگویی در رزومه به اعلان علنی این موضوع در یک رسانه همگانی رسیده، ای میلی به صدای آمریکا زدم و همه این مطالب به انضمام اسکن برگه های تحصیلی ایشان که نزد من بود، شماره دانشجویی و پس وردی که با آن می توان وارد سایت دانشگاه پیام نور شد و وضعیت دانشجو را به لحاظ تعداد واحدهای درسی پاس کرده و تعداد واحدهای باقیمانده دید، همه را برای مدیران صدای آمریکا ارسال کردم. چرا که معتقدم کُردانیسم و مدرک تراشی از جانب هر که باشد، بد است و مذموم. چه از جانب کردان وزیر احمدی نژاد باشد چه از جانب کسی که داعیه مبارزه و مخالفت با سیستم دروغ و فریب جمهوری اسلامی دارد. باطبی اما به نحوی از این ای میل مطلع می شود و خیلی زود اقدام به پاکسازی داستانسرایی در خصوص لیسانس جامعه شناسی اش می کند. اولین اقدام درخواست از سایت روزآنلاین برای تغییر جمله فوق، دومی هم محتملا تغییر رزومه اش در صدای آمریکا که با توجه به هرج و مرج حاکم در آنجا، امری محال به نظر نمی رسد.


البته من در آن زمان گمان می کردم هنوز نصفه نیمه نظم و قانونی در صدای آمریکا وجود دارد که به این مورد رسیدگی شود، اما ظاهرا فضای آنجا بی در و پیکرتر از آنست که من فکر می کردم. حالا در نامه ای که از طرف حدود 70 نماینده کنگره ایالات متحده خطاب به اوباما نوشته شده در خصوص تخلفاتی که از طرف مدیران و کارکنان صدای آمریکا صورت می پذیرد، یکی از موارد عنوان شده درخواست بررسی مجدد رزومه ها و اپلیکیشن های استخدامی تمامی کارکنان آنجاست.


البته بعید نیست که جناب باطبی اینکه الان مدرک لیسانسش در دستش نیست و یا اینکه نامش جزو اسامی فارغ التحصیلان در سایت دانشگاه پیام نور نیست را بخواهد اینگونه توجیه و تفسیر کند که بله! من چون عنصر فعالی در مبارزه با جمهوری اسلامی هستم، اینها برای انتقام از من نام مرا از فهرست فارغ التحصیلان حذف کرده اند! یا دلایلی مشابه این. اما حتی اگر برای جبران این دروغ بخواهد صد دروغ دیگر بگوید، حضور و وجود مرا که نمی تواند انکار و حذف کند. به متن اولین ای میلی که پس از خروج احمد از ایران برایش فرستادم و پاسخ او دقت کنید:









پی نوشت 1: از میان تمام شبهات، شایعات و اتهاماتی که در این مدت به من وارد شده، بر آنم که به هیچیک پاسخ ندهم، چون تجربه زندگی در میان این جماعت به من ثابت کرده که روش این قوم برای مقابله این است که وقتی پاسخی ندارند که در مقابل خطاهایشان بدهند، متوسل به دو حربه می شوند: اول اتهامات اخلاقی و دوم اتهام وابستگی به جمهوری اسلامی. این اتهامات انقدر کلیشه ای و مضحک است که من خودم را درگیر پاسخگویی به آنها نخواهم کرد. تنها همینقدر بگویم که اگر حضرات سند و مدرکی مبنی بر این دو اتهام داشتند، تا حالا صد بار نسخه مرا پیچیده و مرا نابود کرده بودند. از میان همه این شبهات برای اولین و آخرین بار تنها به این مورد پاسخ می دهم که : چرا همان موقع اقدام به شکایت در خصوص ضرب و شتم نکردم؟ پاسخ روشن است: می خواستم زندگی کنم. این همه راه آمده بودم، همه هستی و زندگی ام را پای احمد و قول و قرارم با اوگذاشته بودم. نمی خواستم همه چیز خراب شود، می خواستم به او فرصت دهم، صد بار، هزار بار... می دانستم که با گزارش من به پلیس و طرح شکایت، با توجه به اینکه احمد در آن زمان اقامت مشروط داشت، از آمریکا دیپورت خواهد شد و من نمی خواستم این اتفاق بیفتد. اما زمانیکه او همه صبر و گذشت مرا بی ارزش دانست و بدون هیچ دلیل و توضیحی زندگی مشترک را ترک کرد و رفت، دیگر پای چه چیز باید بایستم؟ باید اجازه دهم که این آقا راست راست راه برود و باز هم قربانی بگیرد؟ از آن موضوع اکنون ماهها گذشته و دیگر آثاری از کبودی و زخم و ورم نیست، اگر چه اثرش تا قیامت بر روح و روانم باقی می ماند، اما اینک برای اثبات درستی حرفم راهی ندارم جز اینکه از شهادت شاهدانی که هر یک به نوعی نظاره گر این جریانات بوده اند استفاده کنم.


پی نوشت 2 : در پاسخ به آن دسته از دوستانی که می گویند این یک مسئله شخصی است و نباید به عرصه عمومی کشانده شود، تنها همین را بگویم که داستان نماز جماعت سردار زارعی با شش زن لخت هم یک مسئله شخصی بود. ماجرای فیلم سکس آخوند گلستانیِ پیش نماز با زن دوستش هم یک مسئله شخصی بود، ماجرای تریاک کشی مداح حلالی، مداح مخصوص رهبر، در کنار یک خانم آنچنانی هم یک مسئله شخصی بود. داستان ارتباط نامشروع بیل کلینتون رئیس جمهور سابق ایالات متحده با مونیکا لووینسکی، در حالیکه ایشان مردی متأهل بود هم یک داستان شخصی بود. به نظر شما دولت و مردم آمریکا بیکار و فضول بودند که بیل کلینتون را به دادگاه کشاندند و مجبورش کردند که از مردمش عذرخواهی کند و این رئیس جمهور تا مرز برکنار شدن هم پیش رفت؟ بیایید کمی بالغانه به داستان نگاه کنیم: حریم خصوصی و مسئله شخصی مادامی حرمت دارد که در آن حق و حقوق انسانیِ انسان دیگری ضایع نشود، که وقتی شد دیگر مسئله شخصی نیست، مسئله ای است که همه موظفند با آن برخورد کنند، خصوصا اگر لگدمال کردن حرمت و حقوق انسانی، توسط یکی مدعی دفاع از حقوق بشر صورت گرفته باشد.