۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

بالیوود و تروریسم (قسمت اول: نیویورک)


تارا نیازی: حوادث یازدهم سپتامبر 2001 و انفجار برجهای تجارت جهانی در شهر نیویورک، معادلات سیاسی جهان را دگرگون کرد، تا جاییکه بسیاری از صاحبنظران، تاریخ معاصر را به دو دوره قبل از 11 سپتامبر و بعد از 11 سپتامبر تقسیم بندی می کنند. این دگرگونی مناسبات قدرت در جهان، بر صنعت سینما نیز بی تأثیر نبود. از آن تاریخ به بعد فیلمهای زیادی با سوژه قرار دادن و  بهره گیری از مضمون «تروریسم» در سراسر دنیا ساخته شد. در این میان سینمای هند؛ بالیوود نیز از این تأثیرات بی بهره نبوده و در چند سال اخیر آثاری با این مضمون و با محوریت قرار دادن تقابل اسلام و غرب، ارائه داده است. در این نوشتار به بررسی سه فیلم  «نیویورک» 2009، «قربان» 2009 و «اسم من خان است» 2010 از بالیوود، با محوریت پدیده تروریسم خواهیم پرداخت:
1.      نیویورک (New York)
نیویورک، محصول سال 2009 سینمای هند به کارگردانی «کبیر خان» و با بازی «جان آبراهام» (John Abraham) در نقش «سمیر» (Samir)، «کاترینا کیف» (Katrina Kaif) در نقش مایا (Maya) و «نیل نیتین موکش» (Neil Nitin Mukesh) در نقش عمر (Omar)، روایت زندگی سه جوان هندی دانشجو است که در دانشگاهی در شهر نیویورک به تحصیل اشتغال دارند و مسیر زندگی آنها بعد از حادثه 11 سپتامبر دستخوش دگرگونی می شود.


 ماجرا در سال 2008 و با دستگیری عمر،  یکی از این سه دوست، زمانیکه FBI در صندوق عقب تاکسی وی اسلحه ای کشف می کند، آغاز می شود. عمر جهت تحقیقات و بازجویی به یکی از مأموران اف بی آی بنام «روشن» (Irrfan Khan) که هندی الاصل مسلمانی است که 20 سال است در ایالات متحده زندگی می کند، سپرده می شود. پس از طی مراحل اولیه بازجویی، عمر در می یابد که از طرف اف بی آی برای جاسوسی در خصوص زندگی و فعالیتهای مشکوک یکی از دوستان قدیمی خود به نام «سمیر» که هفت سال است از وی خبری ندارد، در نظر گرفته شده است.  اف بی آی بر این باور است که «سم» تروریست است. عمر در مراحل بعدی داستان در میابد که «سم» با «مایا» یکی دیگر از همکلاسیهای قدیم ازدواج کرده و صاحب فرزند خردسالی بنام «دانیل» است. عمر تحت بازجویی های مکرر اف بی آی هرچه از زندگی «سم» میداند، برای آنها تعریف کند.
 از اینجا به بعد فیلم فلاش بکی است به هفت سال قبل و خاطرات مشترکی که میان این سه جوان دانشجو گذشته است. عمر بیان میکند که دوستی این سه نفر دو سال دوام داشته و در طول این دو سال عمر به مایا علاقمند می شود اما زمانیکه درمی یابد مایا به «سم» علاقمند است، تصمیم می گیرد آن دو نفر و رابطه دوستی را ترک کند. این تصمیم درست قبل از حادثه 11 سپتامبر گرفته می شود و در شوک و بهت این فاجعه که همه دانشجویان آن دانشگاه را درگیر کرده بود، عمر آن شهر را ترک می کند.
در نهایت عمر با اکراه می پذیرد که با اف بی آی همکاری کند و ترتیبی اتخاذ می گردد که عمر بطور اتفاقی مایا را ملاقات کند. مایا عمر را به خانه اشان می برد و عمر طوری وانمود میکند که در تمام این 7 سال در هند زندگی میکرده و به تازگی به آمریکا برگشته و چون جایی برای اقامت ندارد، سم و مایا از او درخواست می کنند که در خانه آنها بماند.

 مایا که هم اکنون وکیل شده و یک فعال حقوق مدنی است، به آزاد شدگان زندان گوانتانامو که با اتهامات تروریستی دستگیر و شکنجه شده، اما بدلیل فقدان شواهد و مدارک آزاد شده اند، کمک می کند که پرونده ای علیه دولت آمریکا تشکیل دهند و علیه ارتش آمریکا و اف بی آی شکایت کنند. پس از مدتی عمر که همچنان بعنوان جاسوس اف بی آی در خانه این زوج زندگی میکند، هیچ رویداد غیر عادی و شک برانگیزی در زندگی «سم» نمی بیند و به «روشن» می گوید که سوء ظن آنها کاملا بی مورد بوده و تصمیم به ترک مأموریت می گیرد تا اینکه...
پس از یک سلسله اتفاقات، عمر در میابد که «سم» درگیر فعالیتهای تروریستی است. او متوجه می شود که ده روز پس از حادثه 11 سپتامبر، «سم» بعنوان یکی از مظنونین به تروریسم دستگیر می شود و به مدت 9 ماه تحت بازجویی و شکنجه قرار می گیرد. دلیل دستگیری «سم» علاوه بر عکسهایی که او مدتی پیش از ساختمانهای تجارت جهانی، برای انجام پروژه دانشگاهی اش گرفته، بزعم خودش مسلمان بودن او عنوان می شود. شرح تحقیرها و شکنجه ها و آزارهایی که در طول مدت بازجویی بر وی گذشته بود، عمر را تحت تأثیر قرار می دهد. «سم» عنوان می کند که پس از 9 ماه یکی از معدود کسانی بوده که بدلیل فقدان شواهد و مدارک کافی علیه او، آزاد می شود. پس از آزادی، «سم» که سرشار از حس تنفر نسبت به اف بی آی است و بر اثر فشار و شکنجه روند زندگی عادی او مختل شده، تصمیم به طرح نقشه ای تروریستی جهت انتقام می گیرد و برای این منظور سرپرستی یک گروه مسلمان تروریستی را بر عهده می گیرد.

 عمر مایا را تشویق می کند که برای کمک به «سم» به اداره اف بی آی بیاید و با آنها جهت پی بردن به نقشه بمبگذاری «سم» همکاری کند. نقطه اوج فیلم زمانی است که «سم» ساختمان مرکزی اف بی آی را بمب گذاری کرده و در همان حال همسرش «مایا» در همان ساختمان حضور دارد و این چالشی است که فیلمساز تماشاگر را با آن روبرو می سازد: مایا به سم می گوید که اگر او اقدام به خشونت کند، دیگران هم از این اقدام او متحمل رنج و عذاب خواهند شد، همانگونه که او از اقدام به خشونت دیگران دچار رنج شده است و مجددا همان پرسش همیشگی در ذهن تماشاگر تداعی می شود: آیا توسل به خشونت برای از میان بردن خشونت، عقلانی و توجیه پذیر است؟ آیا در تقابل میان اسلامگرایی افراطی و دنیای غرب، توسل به ترور و خشونت از جانب هریک از طرفین دعوا، می تواند جامعه جهانی را به سوی صلح و رستگاری رهنمون شود؟ راه حل برون رفت از این چرخه باطل ترور و خشونت چیست؟ چرخه ای که هم اسلامگرایان افراطی و هم دنیای غرب، در ایجاد و بازتولید آن نقش ویژه ای داشته اند.
در سکانس پایانی فیلم، فیلمساز به نوعی می کوشد که پاسخ این سوالات را با دیالوگی که میان عمر و روشن در می گیرد، بدهد. به نظر می رسد نتیجه گیری فیلمساز یکسویه و با در نظر گرفتن ملاحظاتی است، اگرچه کبیر خان در مصاحبه با نشریه تایمز هندوستان[1] این اتهام را رد می کند و این اثر را فیلمی  بیطرف و به دور از تعصب میداند که دیدگاههای هر دو طرف ماجرا را به نحو متعادلی به معرض نمایش گذاشته است. در سکانس یادشده، عمر که پس از مرگ دو دوست قدیمی، سرپرستی فرزند آنها «دانیل» را عهده دار شده، در حال تماشای مسابقه کریکت تیم مدرسه «دانیل» است که روشن به دیدن او می آید. عمر که از عملی نکردن قول اف بی آی مبنی بر عدم شلیک به سمت زوج جوان ناخشنود و خشمگین به نظر می رسد، سوال همیشگی خود را تکرار می کند: «سم و مایا برای چه کشته شدند؟» روشن در پاسخ می گوید:«پاسخ سوال تو کودکی است که در حضور تو مشغول بازی کریکت است، کودکی که قهرمان و کاپیتان تیمش است، کودکی که با وجود اینکه پدر و مادرش تروریست بودند، اما از سوی جامعه آمریکایی بعنوان دانش آموزی همانند دیگر دانش آموزان پذیرفته شده، تشویقش می کنند و به او افتخار می کنند. این خاصیت این سرزمین است که به هر مهاجری امکان زندگی و ساختن آینده خود را می دهد.»
کبیرخان در مصاحبه دیگری عنوان می کند که می بایست برای دریافت مجوز ورود به زندان گوانتانامو برای فیلمبرداری، اسکریپت فیلم را برای تایید به مقامات ذیربط آمریکایی ارائه میداده است. او می گوید:« ما این مجوز را بسیار راحت دریافت کردیم و آنها هیچ ایراد یا اعتراضی به شکنجه های عنوان شده در خصوص زندانیان که در فیلم قرار بود به نمایش دربیاید، وارد نکردند. مقامات اجازه سه روز فیلمبرداری در زندان گوانتانامو همراه با همکاری بسیار عالی را به ما دادند.»[2]
«نیویورک» رکورد فروش 350 میلیون روپیه (7.8 میلیون دلار) را در سه روز اول اکران و 62 کرور معادل 14 میلیون دلار در اکرانهای بین المللی را کسب کرد. از میان منتقدان هندی سینما، دوانش پاتل (Devansh Patel) منتقد نشریه (London's Hounslow Chronicle) امتیاز 5 ستاره به این فیلم می دهد و این اثر را یکی از تاثیرگذارترین آثار کمپانی یاش راج (Yash Raj کمپانی تهیه کننده فیلم) می داند. از میان منتقدان آمریکایی راشل سالتز (Rachel Saltz) منتقد نیویورک تایمز می گوید:«اگرچه توصیفاتی که آقای خان از زندگی آمریکایی در این فیلم ارائه می دهد، گاه احمقانه و اغراق آمیز است، اما با اینهمه نیویورک همچنان فیلم سودمند و قابل ملاحظه ای است. بازی قابل توجه عرفان خان که لایه هایی از پیچیدگی به شخصیت او در فیلم اضافه می کند، بر جذابیت فیلم افزوده است.» [3]
نیویورک، در مراسم افتتاحیه سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم قاهره در دهم نوامبر 2009 به نمایش درآمد و «یاش چوپرا» صاحب کمپانی فیلمسازی یاش راج، بخاطر این فیلم برنده جایزه بهترین فیلمساز آسیایی در جشنواره بین المللی پوسان (Pusan International Film Festival) در اکتبر 2009 شد.
تریلر فیلم در یوتیوب: