۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

رساله ای در باب حماقت


«ای ابلهان این زمان! روزی خواهد رسید که نسلهای بعد از ما نتایج اعمال بلاهت آمیز شما را خواهند دید و از اینکه ما در دورانی چنین سیاه و خرافه زده، درمیان مردمانی چنین نادان، چنین ابله و چنین بیخرد می زیسته ایم انگشت حیرت به دهان خواهند گزید و از اینکه ما برای بیان حقایقی به این سادگی، مستند و مستدل، در قرن 21 محکوم به طرد و دشنام و سنگ پراکنی شدیم مبهوت خواهند ماند، همانگونه که ما با یادآوری ماجرای محاکمه گالیله حیرتزده میشویم!»
گالیگه که از دادگاه بیرون آمد، پایش را بر زمین کوبید و خطاب به زمین گفت:«اگر همه مردمان بیخرد علیه من موضع بگیرند و مرا مجبور کنند که توبه کنم، واقعیت عوض نمی شود و تنها من و تو می دانیم که تو گرد خورشید می گردی!» و شما ای حضرات کاتولیک تر از پاپ! اگر همه 6 میلیارد جمعیت دنیا علیه من باشند، مرا چه باک! چون تنها سه تن می دانند که زمین گرد است و بدور خورشید می گردد: من، خدای من و شخص منکر کننده همه این واقعیات!
مسلما هیچ احمقِ ابلهی از اینکه او را ابله خطاب کنی خوشش نمی آید. ترجیح می دهد در دنیای حماقت خودش باقی بماند و کاسه لیسان، مجیزش گویند! اینهایی که می گویم تنها مختص حضرات حاضر در قدرت جمهوری اسلامی نیست... اصلی ترین و نهادینه ترین پارامتر شخصیت همه ماست: «تمجید بگیر! تایید بگیر! ابله بمان!» اینست تثلیث مقدس (Holy Trinity ) نژاد منتسب به آریا و هخامنش و پارس و و نوادگان کوروش...
هموطنم! برایت گران می آید دنبال حق وحقیقت باشی؟ به اسافل بدنت فشار وارد می شود؟ مطالعه دوست نداری؟ از تحقیق و کنکاش و پرس و جو درخصوص هر پدیده ای گریزانی؟ وقتگیر است؟ جذاب نیست؟ با روحیه راحت طلبی ایرانی جماعت بیگانه است؟ گمان می کنی دیگری بهتر از تو فکر می کند و بهتر از تو تصمیم می گیرد؟ تصمیم گیریها را به «دیگری»  واگذار میکنی یا نتیجه برداشت دیگری را بلغور می کنی؟ بیا عزیز دل! بیا انسان راحت طلب فراخ ماتحت! این واقعیت: آماده و پخته و جویده شده! مرحمت فرموده قورتش دهید! اما افسوس که تو هموطن راحت طلب من، این لقمۀ حاضرِ آمادۀ جویده شده را هم بالا می آوری، قورت نمی دهی! می دانی چرا؟ چون تلخ است. چون به اندازه دروغ، شیرین نیست! حقیقت همیشه ناگوار است. برای تو، لذت آنی حاصل از خوردن یه کوفتی که فقط شیرین باشد، جالب است! برای تو فقط حفظ و نگهداری اوهام و خیالات شیرینت جالب است! و درست به همین دلیل اگر 32 سال پیش کسی پیدا می شد و می گفت:«نگاه کنید. درست به ماه نگاه کنید. با هیچ منطق و با هیچ اصول علمی، عکس هیچ بنی بشری نمی تواند بر سطح ماه حک شود!» آنوقت همین تو، همین تو هموطن «بیگانه با تعقل» و «معاند با علم  و تفکر»، او را از هم می دریدی و تهمت بارانش می کردی و نابودش می کردی.
حقیقت اما تلخ است. این قاعده زندگی است. اما تلخی آن گذراست. قورتش که دادی تمام می شود، شاید یک مدت کوتاه اذیت کند، کلافه ات کند، اما تمام می شود و تو می مانی و  حسی وصف ناشدنی از جریان رخوت و نشاطی که در رگهایت می دود! اما آن خوراک شیرین که اسمش دروغ است و فریب است و دودره بازی، شیرینی اش که تمام شد، تو می مانی و یک دنیا عفونت و بوی گند...
تاکنون بیشتر از 70 مطلب علمی و تحقیقی منتشر و ترجمه کرده ام که برای نگارش هر کدام روزها و ساعتها وقت صرف مطالعه و تحقیق کرده ام، گمان می کنید از هر کدام چند بازدید شده؟ نهایتا 10 تا 12 تا! اما لینک مطلب قبلی ام ( که دستمایه آن اندیشه و تحقیق و تعقل نبود، بلکه اجباری بود در پاسخگویی به یک اتهام عوامانه و پاسخ به نوشته ای که ارزش حقوقی نداشت بلکه تنها خوراک تبلیغاتی برای عوام الناس متنفر از تعقل و تحقیق بود) حدود 3000 بازدید کننده داشته!!! همین مطلب را در یک شبکه لینکدونی به اسم بالاترین قرار داده اند، سعی کردم مطلب باب دندان ایرانی جماعت باشد که تنبل است و  علاقه و حوصله رفتن و گشتن و دیدن و خواندن و تحقیق و پرس و جو ندارد! سعی کردم ساده و روان بنویسم در حد ادراک مخاطبی که می دانستم این مقولات برایش جذاب است. عین یک لقمه جویده شده، گذاشتم در دهان مخاطب! اگر فکر می کنید قورت داد، خوب اشتباه فکر می کنید! بالا آورد!!! چون بموازات آن، مطلب دیگری منتشر شده بود پر از دروغهای شیرین، دروغهایی که ذهن و فکر ناپخته و نابالغ برخی هموطنان مرا ارضا می کند، به آنها لذت می دهد. دروغهایی که با عقل 6 ساله یک کودک نابالغ هم می شد کشف کرد که دنیا دست کیست!
فکر می کنید چه شد؟ آن خوراک شیرین تر بود! این قانون طبیعت است: خوراکی که با مواد اولیه دروغ، تهمت، پلیدی و وقاحت پخته شود، در ظاهر خوش طعم تر است! مردم ما، همین مردم که دنبال آزادی و برابری و دموکراسی هستند، همینها که ادعا میکنند از دروغگویی و دروریی حاکمانشان به تنگ آمده اند، همینها که به صفهای دریافت یارانه هجوم می برند، همینها که نمودارهای رنگ و وارنگ احمدی نژاد در مناظره های انتخاباتی، چشمانشان را خیره می کند، همینها که سالها پای برنامه های هخا در تلویزیون نشستند و منتظر منجی بودند، همینها که هنوز هم آمریکا را بخاطر کودتای 28 مرداد و انقلاب 57 لعن و نفرین می کنند، همینها که به عقل و دانش اعتقادی ندارند بلکه با آن عنادی دیرینه دارند، همینها که هنوز به چشم زخم و تاثیر دعا در رفع بلا اعتقاد دارند و در تصمیم گیری های مهم به فال و استخاره پناه می برند، همینها که دولتی را بر مسند قدرت می نشانند که دغدغه اش ظهور امام زمان است، همینها که از فکر کردن و تصمیم گرفتن متنفرند و کارها را به قضا و قدر و یا بزرگتر خود می سپارند، همینها که ریشه ی بلا را جایی در خارج از خود جستجو می کنند، که شهودی و احساسی عمل می کنند و ترجیح می دهند به جای آنکه عمل کنند، منتظر معجزه بنشینند - معجزه ای که هرگز به وقوع نخواهد پیوست- همینها که با عقل و عقلانیت ستیزی مادرزاد دارند،  نه خودشان  فکر می کنند و نه تفکر و منطق را می پذیرند، همینها که در طول تاریخ پرافتخارشان، فیلسوفانشان را کشته اند و متفکرانشان را فراری داده اند و  نخبگانشان را فراموش کرده اند، همینها که قهرمانانشان را نه از روی تواناییهای فرد در اندیشه و تعقل و انجام کارهای علمی که راه پیشرفت کشور را بگشاید، انتخاب می کنند، بلکه قهرمانانشان کسانی هستند که مهارت بیشتری در قدرت نمایش و شو دادن و عوامفریبی داشته باشند، یا در بهترین حالت 4 روزی را هم در محبس گذرانده باشند. همینهایی که قهرمانانشان «آیدین آغداشلو»، «ابوتراب سهراب»، «شمیم بهار»، «ابراهیم گلستان» و «سهراب شهید ثالث» نیستند.(شرط می بندم  بیشتر مردم حتی نام این بزرگواران را نشینیده اند!)، هم اینها و هم آن قشری که خود را روشنفکر می نامند، که در توصیف این قشر استناد می کنم به گفته ای از آیدین آغداشلو:« روشنفکران ما به زبان يعجوج و معجوج صحبت ‏مي‌کنند. اغلب سواد اندکي دارند. بسياري‌شان در باره‌ي مخاطب کم‌تعداد فرهيخته‌ي خودشان هم علم و اطلاع ‏درستي ندارند. در نتيجه شبيه جزاير کوچکي شده‌اند که در اقيانوسي پراکنده شده‌اند. يا شايد شبيه شازده کوچولوي ‏اگزوپري. هر کدام يک سياره‌اي دارند و سلطان آنجا هستند و دنبال رعيت مي‌گردند. چون فقط خودشان در آن ‏سياره هستند و پادشاه بي‌رعيت که معنا ندارد. البته گاهي روشنفکري هم شبيه ساير بخش‌هاي ديگر جامعه، در ‏حرکتي پاندولي به غايتي فاجعه‌بار رسيده‌ که يک پوپوليسم غم‌انگيز است»
همینهایی که وصفشان در بالا رفت، هجوم بردند بر سر آن دیگ دیگری که بوی عفونت دروغ و اتهامهای کثیف -اما پوپولیستی باب دندان جماعت گریزان از اندیشه و تعقل- از آن بیرون می زد... بوی عفن دروغ که جزو لاینفک زندگی ایرانی شده است. اما این غذا و این بو، برای این جماعت خوشایندتر و دلپذیرتر است، چون هضمش آسانتر است، چون نیازی به کارهای سختی چون تفکر ندارد. چون خیالات و اوهام شیرین او را بر هم نمی زند...
 پس با اجازه بزرگترها، تا اطلاع ثانوی، من این جماعت را احمق خطاب می کنم (هرکه هرچه می خواهد بگوید، مرا به باد ناسزا و اتهامات اخلاقی بگیرید، به من سنگ بزنید، بر صورت من چنگ بکشید! اما این، چیزی را عوض نمی کند چون احمق، احمق است!) ... و من امروز با تمام وجود و ادراکم این را می گویم: «هر حکومتی لایق مردمان آن سرزمین است!!!»
وقتی احمقی، یکی از راه می رسد و با لهجه دهاتی، مزخرف می بافد و تو انقلاب می کنی بدون اینکه بدانی دقیقا داری چکار می کنی .
وقتی احمقی، به جمهوری اسلامی رأی می دهی بدون اینکه بدانی اسلام دقیقا چه جور دینی است و جمهوری اسلامی دقیقا چه تعریفی دارد.
وقتی احمقی،  به تو می گویند: اقتصاد مال خر است! و تو می خندی ولی بعد ها از دیدن قبض گاز و برق و تورم دو رقمی و قیمت نان بربری گریه می کنی.
وقتی احمقی، روسری سر خواهر و مادرت می کنند و تو با خودت فکر می کنی که یک روسری سر کردن یا نکردن آنقدر ها هم مهم نیست.
وقتی احمقی، در برابر تمام حقوق ضایع شده ات کوتاه می آیی و نمی فهمی به مخاطره افتادن بخشی از آزادی، از بین رفتن همه ی آزادی است.
وقتی احمقی، برایت مهم نیست که روزنامه ها را می بندند، سرمایه های ملی را چپاول می کنند، مخالفین را اعدام می کنند، مغزهای کشورت یکی بعد از دیگری فرار می کنند.
وقتی احمقی، برایت مهم اینست که کسی به تو کاری ندارد و نمی بینی که وقتی کل کشتی در حال غرق شدن باشد،  به زودی نوبت تو هم خواهد شد.
وقتی احمقی، باور می کنی که خدایی آن بالا نشسته  که همه ی این جنایت ها را توجیه می کند، باور می کنی که منجی تو در ته چاه است، باور می کنی که نجات تو در دستان کسی به جز خود توست.
وقتی احمقی، از اعتقادات تو سوء استفاده می کنند و سر سفره برای آقا امام زمان بشقاب می گذارند و در قرن 21 از رمال و جن گیر و نیروهای شیطانی برایت در نهایت پر رویی دری وری می بافند.
وقتی احمقی، همیشه کاسه کوزه ها را سر این و آن و دزدان و بیگانگان می شکنی و نمی بینی همه ی آنچه بر تو می گذرد از حماقت خودت بوده است.
وقتی احمقی، اشتباهاتت را تا بی نهایت تکرار می کنی.
وقتی احمقی، گمان می کنی هر کس 4 صباح در زندان باشد حتما معصوم و قهرمان و منجی است و هرچه می گوید از آیات قرآن مستندتر و پاکتر و بری تر است.
وقتی احمقی، ملاک و معیار تو برای ارزش و اعتبار انسانها، به سطح دانش و علم و اندیشه آنها نیست، به این است که طرف چند تا فحش به ولی فقیه داده یا چقدر شعارهای پوپولیستی داده!
وقتی احمقی، هر کس که بخواهد واقعیت پشت پرده را به تو بنمایاند، به صورتش چنگ می کشی.
وقتی احمقی، توانایی و منطق ذهنت 0 و 1 می شود. دو قطبی می شود: «یا با منی، یا بر منی!» گنجایش درک حالت سوم را هم ندارد.
وقتی احمقی، به شعورت توهین می کنند و تو آن توهینها را با به به و چه چه نوش جان می کنی و در گوش بغل دستی ات هم پچ پچ می کنی.
خطاب این نوشته به همه ی کسانی است که آنقدر احمقند که حماقت خود را نمی بینند.
با کمال تاثر و تاسف، ما هنوز حتی وارد عصر روشنگری هم نشدیم. عموم مردم ما نه تنها به عقل و تفکر و دانش اعتقادی ندارند بلکه با آن عنادی دیرینه دارند. ما هنوز باور نداریم که هر آنچه بر ما می رود نتیجه ی منطقی عملکرد خود ماست. (یک روز خمینی بت است، یک روز باطبی!) اما آینده روشن است. بلوغ، فرایندی اجتناب ناپذیر است.  دیر یا زود ما  نیز از این دوران تاریک و دردناک گذار خواهیم کرد و در آیینه ی خرد و عقلانیت به خود خواهیم نگریست. این روند گریزناپذیر تاریخ است...
.
پی نوشت 1. آقای کیهان! به گمانم آن گوشه در وبلاگم نوشته ام که: «استفاده یا سوء استفاده از تمام یا بخشی از مطالب این وبلاگ توسط سربازان گمنام امام زمان -که اگر عرضه می داشتند اسم خودشان را گم نمی کردند- و نیز توسط برادران عرزشی مستقر در کیهان، رجانیوز، فارس نیوز، ایرنا، ایسنا، ایلنا، درنا، سورنا، النا و بقیه «نا»ها از گوشت سگ حرام تر است!» اما گویا شما برادر مومن مسلمان معتقد، حلال و حرام هم سرت نمی شود. پس دوباره می نویسم: استفاده از مطالب این وبلاگ توسط برادران عرزشی مستقر در کیهان، رجانیوز و فارس نیوز از گوشت سگ حرام تر است.
پی نوشت 2. این یک دعوای خانوادگی است بین اعضای یک خانواده، اعضای یک خانواده هم ممکن است سالها با هم قهر باشند یا به هم ناسزا هم بگویند و یا حتی روی هم دست بلند کنند. اما در نهایت چون یک هدف مشترک دارند، اختلاف که حل شد، دوباره سر یک سفره خواهند نشست. هدف مشترک همه ما هم اینست که شما گورتان را از آن مملکت گم کنید. پس شما لطفا خفه شو!
پی نوشت 3. اگر ذره ای از انسانیت و شرافت بو برده ای (که میدانم نبرده ای) این پی نوشتها را هم در همان ستون «اخبار ویژه ات» منتشر کن.
پی نوشت 4. بخشهایی که بصورت فونت ایتالیک نوشته شده، از نویسنده ای بنام «لولیتا» است.