۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

از برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، همه چیزمان به همه چیزمان می آید...


با عجله سکه ها رو داخل دستگاه انداختم. نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال و واشنگتن پست! همین سه تا کافی بود تا از اخبار اعتراضات و تظاهرات دیروز ایران، میزان مشارکت مردم و تعداد کشته ها و زخمی های احتمالی مطلع بشم. کنار من یک مرد میانسال آمریکایی هم مشغول خریدن روزنامه بود. صفحه اول نیویورک تایمز عکسی از تظاهرات روز گذشته چاپ شده بود. تند و تند صفحه های روزنامه رو ورق زدم تا یکی یکی همه اخبار مربوط به ایران رو بخونم. مرد کنار من هم دقیقا همون صفحات رو مطالعه می کرد.
 چند ثانیه به من و صفحات روزنامه زل زد و گفت: «چقدر جالب! شما هم اخبار مربوط به ایران رو می خونید؟ نکنه ایرانی هستید؟»
 بدون اینکه چشم از روزنامه بردارم، سرم رو به نشانه پاسخ مثبت تکان دادم. ادامه داد: «من هم به اخبار ایران علاقمندم، هر روز پیگیری می کنم! برام مهمه! برای کارم!»
سرم رو از روی روزنامه بلند کردم و بهش نگاه کردم. مرد جذاب و خوش تیپی که از مارک کت و شلوارش، کراوات حریر و دستکش چرمش و بوی عطرش میشد حدس زد از چه طبقه ایه! با لبخند تلخی بهش گفتم: «تو اخبار ایران رو پیگیری می کنی برای بالا پایین شدن قیمت جهانی نفت، طلا، دلار... برای اینکه بدونی سهامت در چه وضعیته! برای اینکه ببینی کی موقع مناسب برای خریدنه و کی زمان مناسب برای فروختن! اما من هر روز با دلهره و ترس این صفحات رو ورق می زنم، چشمام سیاهی میره، نفسم صد بار بند میاد تا خبر تموم بشه و مطمئن بشم کسی از برادران و خواهرانم کشته نشده! وای به اون روزی که بخونم مردمم گلوله خوردن... وای به اون روزی که بخونم شکنجه و تجاوز شدن... وای.... می بینی؟ حتی روزنامه خوندن ما با شما هم از زمین تا آسمون فرقش هست....»